یک شب به یاد ماندنی
ایلیای گلم امشب من و تو بابایی به همراه خاله و دوست خاله بیرون شام خوردیم.رستوران سنتی قشنگی بود فضای باز فوق العاده قشنگی داشت.خیلی خوش گذشت.تو عزیز مامان هم ماه بودی یه عالمه خندیدی و سر و صدا کردی.فدات بشم مامان که کارکنان اونجا عاشقت شده بودن و یه عالمه بغلت کردن تو عزیز مامان هم مردی کردی و بغل هیچ کسی گریه نکردی. بعد از یه عالمه تما شا و گشت و گذار دیگه بریم سر اصل مطلب.به قول معروف از هر چه بگذریم سخن دوست (غذا)خوش تر است!خوب ببینم چی میل دارم ؟ پس این غذای من چی شد؟یه کم دیرتر بشه مجبور می شم یه کارایی بکنم! خوب من که هشدار دادم!دیگه چاره ای جز خوردن منو نیست!خوب شما هم جای من بودید همین کار را می کر...
نویسنده :
مامان ایلیا
4:08